هستی ساداتهستی سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

فندوق کوچولوی مامان وبابا

واکسن 18 ماهگی

سلام عزیز مامان بالاخره واکسن 18 کاهگی رو زدیم و همون موقع فقط گریه کردی  و تا آمپول و زد جیغ میزدی بووو شد بووو شد الهیییی بمیرم داشتم میمردم واکسنتو 3وم باید میزدی و به خاطر سرما خوردگی دیرتر زدیم چند ساعت بدش دردات شروع شد و تب هم کردی هی دستتو نشون میدادی به همه میگفتی بوووو شد و شب هم تو خواب تب و لرز کردی و من خیلییی ترسیدم و تا صبح بالای سرت نشستم و پا شویت میکردم و خدارو شکر که الان بهتری ولی تب  داری و دستت هم ورم داره و درد میکنه الهیییییییییییی بمیرم   ...
20 شهريور 1392

روزت مبارک دخترم ...

  روزت مباااااارک دختر عزیییییییییییییییزم فرشته زندگیم   همیشه ارزو داشتم که یه دختر داشته باشم خدایا مرســــــــــــــــی که ارزومو براورده کردی   دیروز رفتیم پارک و خیلی خوش گذشت اینجا میخوایی نگین و از پشت شیشه بوس کنی یهو وسط بازی لج کردی و کفشتو در آوردی و پابرهنه فقط میدوییدی اینجا هم رفتی نینی رو بوس کردی و همدیگرو بقل کردین و اسم اونم هستی بود عاااااشق بلالی ...
16 شهريور 1392

اولین کلمات انگلیسی هستی جونییی ...

 سلام دختر باهوش و زرنگم قربونت برم که 4 تا کلمه انگلیسی بهت یاد دادم و زودییییی یاد گرفتی و هر وقت میپرسیم ازت نتد نتد میگی میگم سیب چی میشه میگی apple میگم پرتغال چی میشه میگی orange میگم توپ چی میشه میگی ball میگم هاپو چی میشه میگی dog اینقدر بامزه میگی که با هر بار گفتنت من غش میکنم   هنوز هم خوب نشدی که واکسنتو بزنیم   ...
11 شهريور 1392

18 ماهگی + سرما خوردگی

سلام دخترم ببخشید که اینقد دیر به دیر آپ میکنم وبلاگتو چون ماشالااااا دوست داره تمام وقتم مال تو باشه و میام سر لپ تاب زودی مایی میبندی و میگی بسسسسه    امروز باید واکسن 18 ماهگیتو میزدی ولی سرما خوردی و تب داری نمیشه زد گفتن فردا اگه تب نداشتی بریم بزنی   تمام آرزوی من بزرگ شدن تو وشکوفا شدنت در بهترین شرایط است .عزیزم تو برای ما  تمام دنیایی .همیشه خندان وشاد بمان چون ما با دیدن چهره شادت همیشه جوان میمانیم  ١٨ماه است زندگی ام زیباتر شده است واحساسم شیرین تر  ١٨ماه است لبانم خندان تر شده است ودلم شادتر  ١٨ماه تمام است فرشته ای درکنارم است ولحظه به لحظه با همیم .فرشته...
3 شهريور 1392
1